وطن یعنی دویدن در پی نان
وطن یعنی کمک کردن به لبنان
وطن یعنی عرب را چاق کردن
معلم های خود را داغ کردن
وطن یعنی صف نون صف شیر
وطن یعنی همش در گیر و درگیر
وطن یعنی همین بنزین همین نفت
همین نفتی که توی سفرها رفت
وطن یعنی پذیرای از افغان
وطن یعنی سفر استان به استان
وطن یعنی همین آیینه دق
وطن یعنی خلایق هر چه لایق
اين هم ازیک عمرمستي كردنم،
سالهاشبنم پرستي
كردنم،
ای دلم زهرجدايی رابخور،
چوب عمری باوفايي
رابخور،
اي دلم ديدي كه ماتت كردورفت؟
خنده ای برخاطراتت
كردورفت؟
من كه گفتم اين بهار
افسردنيست،
من كه گفتم اين پرستو،رفتنيست،
آه عجب كاری بدستم
داد دل،
هم شكست وهم شكستم داد دل!!
گاهي نفس به تيزي شمشير مي شود؛از هرچه زندگي ست دلت سير مي شود؛ گويي به خواب بوديم كه جوانيمان گذشت؛ اغلب چه زود فرصتمان دير مي شود؛كاري ندارم آنكه كجايي و چه مي كني؟ بي عشق سر مكن كه دلت پير مي شود....
روزگاری ماهم ای گل، چون تویاری داشتیم این چنین رسوانبودیم اعتباری داشتیم ماکه امروزاین چنین افتاده ایم ازچشم خلق روزگاری سردر اغوش نگاری داشتیم ای که درفصل خزانم دیده ای با پشت خم، این زمستان را نبین، ماهم بهاری داشتیم
روزگاری ماهم ای گل، چون تویاری داشتیم این چنین رسوانبودیم اعتباری داشتیم ماکه امروزاین چنین افتاده ایم ازچشم خلق روزگاری سردر اغوش نگاری داشتیم ای که درفصل خزانم دیده ای با پشت خم، این زمستان را نبین، ماهم بهاری داشتیم