روردگارا در اين روزهاي پاياني سال90
به خواب دوستانم آرامش
به بيداريشان آسايش
به زندگيشان نشاط
به عشقشان ثبات
به عهدومهرشان وفا
... به عمرشان عزت
به رزقشان بركت
وبه وجودشان صحت
عطا بفرما
اینجا همه چیز معمولی است
نه زیر پایم موج بر می دارد
نه با نهنگی چشم در چشم می شوم
بادبان افراشته ام در شن
هر از گاه
دریایی از دور نمایان می شود
نزدیك كه می شوم
شن ها دستم می اندازند
گیر افتاده ام در جزیره ای
كه دورش را كویر گرفته
دلم برای عروس های دریایی تنگ شده است
من
ملوانی عاشقم
كه سر به بیابان گذاشته ام
ماسه ها فراموشکارترین رفیقان راهند...
پا به پایت می آیند، آنقدر که گاهی سماجت در همراهی حوصله ات را سر می برد، اما کافی است اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزد تا برای همیشه از حافظه ضعیفشان رد پایت پاک شود!
ما از نسل ماسه نیستیم...
از نسل صدفهاییم... صدفهایی که به پاس اقامتی یک روزه تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه می کند
باران بهانه است...
آسمان را هوس بوسه زدن بر خاک است...
چه دعایی کنمت بهتر از این ؛
که خدا پنجره ای رو به اتاقت باشد....
عشق محتاج نگاهت باشد
عقل لبریز زبانت باشد
ودلت وصل خدایت باشد